خانم من مهربانترین همسر دنیاست.اون اوایل که خانواده من با ازدواج ما راضی نبودند او صبورانه و با دل بزرگی که داشت علی رغم کم سن بودن ،(خانمم 16 ساله و من 18 ساله بودیم) کنار اومد.در همه این سالها و داشتن دو فرزندمان همیشه پشتوانه ام بوده وحمایتم کرده.با وجود اینکه چندسال قبل مدرک ارشدش رو گرفته ولی برای اینکه وقت بیشتری واسه من و بچه ها داشته باشه خانه داری رو انتخاب کرده و همیشه میگه اینکه می بینه همه چیزخوبه و کانون خانواده چهارنفرمون گرمه برایش بزرگترین لذته
وقتی سنمون کمتربود من سربازی رفتم دوسال تمام با همه مشکلات و تنهایی با داشتن پسرمان کنار اومد.در همه سالهایی که سرکار میرفتم از روز اول که توی شرکت کارمیکردم تا الان شرکت خودم رو دارم همیشه ناهار من رو واسم آماده میکنه و صبح ها تو ماشین میگذاره.تو شرکت برا پرسنل ناهار میگیریم ولی من همیشه غذای دستپخت همسرمهربونم رو همراهم دارم و انصافا هیچ غذایی جای دستپخت خوشمزش رو نمیگیره.
همیشه بهترین و مناسبترین لباسها رو توی خانه میپوشه.هروقت خانه میام بوی خوبی توی خانه میاد بوی عود یا بوی عطرش همیشه توی خانه هست
بدون استثنا وقتی خانه میام به استقبالم میادش مگر اینکه کاری پیش آمده و در خانه حضور نداشته باشه.
وقتی می بینه من از چیزی عصبانیم فقط با یک لیوان آبمیوه کنارم می شینه و دستم رو توی دستهای ظریف و مهربانش میگیره اصلا نمیتونم وصف کنم چه حس آرامش عجیبی به من دست میده
اگر واسه انجام کاری پول کم بیاریم یه قلک میاره و باز میکنه و کلی پول از داخل قلک درمیاره.میپرسم اینها رو کی جمع میکنی؟ میگه خوب دیگه.نمی دانم تو این سالها چطوری پول هایمان رو جمع کرد و خانه وماشین و... خریدیم.
چشمانش خیلی خیلی مهربونه
با چشمای مهربانش نگاهم میکنه اصلا نمیتونم بهش نه بگم و با همان چشمای مهربون و نافذ من رو قشنگ کنترل میکنه
(اعتراف)
خیلی وقتها با سلیقه اش برام لباس میگیره میگه امروز این لباس رو دیدم پشت ویترین گفتم خیلی بهت میاد واست گرفتم.عاشق این کارهایش هستم همیشه هم اندازه است و با سلیقه من جور درمیاد.
همه اینها که نوشتم یک هزارم خوبی ها و مهربانی های همسرم هم نبود بخوام همش رو بنویسم کلی زمان میبره